سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

پاتوق دختر و پسرای ایرونی
 

 

گرفتار شدیم به خدا !!!

مامان داره ظرف میشوره رو به من میکنه میگه: امروز رفتی دکتر چی شد؟؟؟
شروع به توضیح دادن می کنم یهو ظرف از دست مامانم میوفته میشکنه!!!
مامانم: ااااااااااااه انقدر حرف میزنی حواسم پرت شد دیگه سرویس ناقص شد!!!!
من:
بابام داره تلویزیون میبینه رو به من میگه: رفتی بانک چی شد؟؟؟
با کلی ذوق و شوق شروع به تعریف میکنم یهو اخبار BBC شروع میشه!!!!
بابام در حال زیاد کردن صدای تلویزیون: هیــــــس هیچکی حرف نزنه!!!!
من:
داداشم تو اتاقش داره درس میخونه صدام میزنه میگه بیا ...
کلی خوشحال میرم تو اتاق میگم جانم داداش یهو تلفنش زنگ میزنه دوست دخترشه!!!
داداشم در حالی که نیشش باز شده دیده دختره زنگ زده : میشه بری بیرون درو ببندی؟؟
من:
میشینم تو اتاقم پای کامپیوتر ، مامان بابام و داداشم در حال حرف زدن صداشون از حال داره میاد:
مامانم: این پسره از دست رفت
بابام: آخر سرطان باسن میگیره انقدر میشینه پای کامپیوتر!!1!
داداشم : پرروش کردی دیگه !!
گرفتار شدیم به خدا !!!!


[ شنبه 91/5/14 ] [ 5:55 عصر ] [ دختر و پسرای ایرونی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آخرین مطالب
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 75
بازدید دیروز: 647
کل بازدیدها: 2175783