سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

پاتوق دختر و پسرای ایرونی
 

جوک داغ و طنز فانتزی 92

جوک داغ و طنز فانتزی 92


?ک? دیگه از فانتز?ام ا?نه که با دوستام برم کوهستان بعد تو ?ه برف و بوران من پام بشکنه و د?گه نتونم حرکت کنم و به اونا بگم بر?د و منو ا?نجا ول کنید و شما با?د خودتونو نجات بد?د … بعد اونا بگن که ما تورو تنها نم?ذار?م و بعدش من بگم شما خودتونو نجات بد?د … منو رها کن?د … بعد دوستام برن و منو تنها بذارن …
بعد چند ساعت دوستام تو کوهستان گم بشن و ?ه ش?ر کوهستان وحش? بهشون حمله کنه و اونا فرار کنن و موقع فرار تو بن بست گ?ر کنن بعد دق?قا لحظه ا? که ش?ره م?خواد حمله کنه صدا? ?ه شل?ک ب?اد و ش?ره ب?فته و در پشت اون صحنه من با ?ه تفنگ که داره ازش دود خارج م?شه و ?ه پا? مجروح وا?ستادم …
خورشید به رنگ نارنج? داره پشت سرم غروب م?کنه !
اصغر فرهادی برو از خدا بترس …
.
.
یکی از فانتزیام اینه که وقتی اعصابم خورده بزنم مخاطب خاصمو لهش کنم بعد پلیس بیاد منو بگیره بندازه زندان ، منم از زندان فرار کنم در حین فرار از پشت تیر بخورم و از هوش برم و وقتی به هوش میام ببینم روی ویلچر نشستم و از دماغ به پایین فلج شدم که درس عبرتی بشه برای سایرین !
.
.
یکی از فانتزیام اینه که با یه بوکسور دعوام بشه بعد برای انتقام برم تو یکی از مسابقاتی که شرکت کرده ثبت نام کنم بعد برم مسابقه بدم همرو شکست بدم اونم همرو شکست بده … همش با هم چشم تو چشم باشیم و برسیم فینال ، اونم تا حد مرگ منو بزنه ؛ همش هم به نقاطی که آسیب دیدم بزنه … بعد من با صورت خونی و کبود وقتی که فقط صدای سوت و تپش قلبمو میشنوم یاد حرفای پدر مرحومم بیفتم … مخاطب خاصمو کنار رینگ ببینم که با گریه میگه : حاجی دیگه ادامه نده که در این حین یهو خر شم و پاشم بزنم دهن بوکسورو آسفالت کنم و داور دستمو بگیره بالا و مسابقه رو ببرم !
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یه زن بگیرم اسمش ستاره باشه بعد سرش یه هوو بیارم اسم اونم ستاره باشه بعد برم یه گوشه ی اتاق بی‌خیال بشینم و جنگ ستارگان ببینم !
.
.
یکی از فانتزیام اینه که با یه پورشه تصادف کنم که راننده ش یه دختر چشم و ابرو مشکیه با قد 180 بعد اون سریع پیاده بشه بگه تورو خدا ببخشید هزینه اش هرچی باشه تقدیم میکنم و … منم همون لحظه از ماشین پیاده بشم عینک آفتابی پلیس رو از چشمم بردارم بگم برو به پول نیاز نیست فقط از این به بعد بیشتر دقت کن ! بعد اون از این رفتارم تحت تاثیر قرار بگیره و عاشقم بشه ؛ منم بش اهمیت ندم و تو افق محو شم …
(خاک بر سر بی جنبم بکنم که لیاقت ندارم)
.
.
فانتزی های ذهن من :
وقتی تنها میشی دوستاتو از اینترنت دانلود کنی …
روزا که پشه ها خوابن بری بالا سرشون ویز ویز کنی …
موهاتو بزنی قهر کنه درنیاد …
از خودت فرار کنی گم شی …
برق بره با بزرگترش بیاد …
اشتهات کور شه ببریش مدرسه نابینایان !

.
.
یکی از فانتزیام اینه که بابام بفهمه سیگار میکشم بعد بیاد بزنه تو گوشم بگه کصافط چرا سیگار میکشی ؟ برو آب پرتقال بخور ! منم بگم ترجیح میدم سیگاری رو بکشم که صادقانه روش نوشته : سرطان زا تا آبمیوه ای رو بخورم که روش به دروغ نوشته : 100% طبیعی … بعد بابام اشک تو چشماش جمع بشه و منم یه لبخند نرمی بزنمو تو دود سیگارم گورمو گم کنم که دیگه با پدرم اینجوری صحبت نکنم …
.
.
یکی از فانتزیام اینه که رئیس یه شعبه بزرگ بانک بشم بعد بهم پیشنهاد اختلاس کنن ولی من قبول نکنم بعد شب که دارم تو خیابون با ماشینم برمیگردم خونه (پراید سفید) یهو موبایلم زنگ بخوره و همونایی که بهم پیشنهاد دادن بهم بگن ما دختر همسایه رو گروگان گرفتیم اگه واست مهمه بیا به این آدرس بعد من با مُشت بکوبم رو فرمون و داد بزنم لعنتی ! بعد موبایلو پرت کنم تو خیابون بعد داشبورد ماشینو باز کنم و خشاب تفنگمو پر کنم بعد برسم به اون برجِ نیمه کاره و متروک و داد بزنم کجایین لعنتیا ؟؟؟ بعد یهو ببینم دختر همسایمونو با طناب آویزون کردن به سقف اونم هی داد میزنه بعد 7 و 8 نفرم دورم کنن بعد من همشونم تا سرحده مرگ بزنم و برم طنابو باز کنم که یهوو یه چاقو بره تو شیکمم بعد ببینم کاره دختر همسایمون بوده و درحالیکه خون داره فواذه میزنه بهش بگم چرا با من این کارو کردی ؟ اونم یه لبخند کثیف بزنه و بگه اینا همش نقشه بود ، من با اونا همکارم بعد درحالیکه داره میره بهش بگم Game Over … اونم تا برگرده به من نگاه کنه منم کنترل بمبو از تو جیبم در بیارم و ساختمونو منفجر کنم !
.
.
یکی از فانتزی های من اینه که دیگه به چیزای فانتزی فکر نکنم و یه کم جدی باشم ، ناسلامتی سنی ازم گذشته …
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یه فرش پونصد شونه بگیرم بعد هرشب سرمو بذارم رو یکی از شونه هاش …
فکر میکردم تحریم ها حداقل تا دوسال دیگه رو من اثر نذاره …
.
.
یکی از فانتزیام اینه که موقع امتحانات پایان ترم به غلط کردن نیفتم …
.
.
یکی از فانتزیام اینه که چندتا دختر سر من دعوا کنن و همدیگرو بزنن بعدش من یهو با گریه داد بزنم و بگم بسسسس کنید دیگه !!! بعد یهو همه آروم شن و به من نگاه کنن بعد همشون بیان منو نوازش کنن تا حالم بهتر شه بعدش من که دیگه متعلق به همشون شدم با صلح و دوستی کنارشون میمونم ، اونا هم همدیگرو دوس دارن ! دوشواری هم نداریم …
.
.
یکی از فانتزیام اینه که با پرواز 444 ساعت 4 برم آمریکا بعد هواپیما که پرواز کرد یهو یکی از جاش بلند شه داد بزنه هیچکی از جاش تکون نخوره ! هواپیما رباییده شده توسط من ! بعد یهو دختر همسایمون از بین جمعیت جیغ بزنه زن و بچه شروع کنن به گریه بعد مهماندار (ترجیحا دختر با قد بین 176 تا 182 مسلط به زبان فرانسه) بیاد دره گوشه من بگه تورو خدا یه کاری بکن اینجا همه زن و بچن ! بعد من از جام بلند شم اون رباینده رو بکشم بعد یهو خلبان تیر بخوره و درحالیکه داره جون میده سویچ هواپیما رو بده به من و بگه کاره خودته بعد تموم کنه بعد من با بدبختی هواپیما رو نجات بدم و بشونمش تو محلمون بعد همه مسافرا بیان دورم بوسم کنن و این حرفا بعد اون مهمانداره بیاد بهم بگه با من ازدواج میکنی ؟ بعد من یه نگاهی به دختر همسایموون بکنم و با یه لبخند نرم بهش بگم همیشه بهترین ها برای من بوده اگه مال من نشدی حتما بهترین نبودی … بعد برم پیش دختر همسایمون و اونم بپره بغلم به اونم همینو بگم اونم سکته کنه بمیره ؛ بعد منم موبایل جی‌ ال‌ ایکسو راحت از جیبم دربیارم بعد بگم من امیر هستم مامور امنیت پرواز ، منطقه پاک سازی شده بعد تشویقی 2هفته بهم تعطیلات تو افق بخوره برم تو دود هواپیما محو بشم !
.
.
یکی از فانتزیام اینه که وقتی با زنم دعوام شد خودمو کنترل کنم ، نازش کنم و بزارم بخوابه …
وقتی خوابید قشنگ برم سر وسایل آرایشیش با ریملش کفشامو واکس بزنم … کرم دور چشم و شبشو بمالم به تایرای ماشینم … با مداد سیاه دور چشمش خشای روی کفشمو پر کنم … با دستمال مرطوبشم میتونم میز کامپیوترمو قشنگ تمیز کنم ، با موچینش یه حالی به موهای دماغم بدم …
.

berooztarinha.com
.
?ک? از فانتز?ام ا?نه که سر جلسه امتحان بش?نم بعد با نگاه کردن به سوا?ت پا?نش بنو?سم :
مرد? نَبُوَد فتاده را پا? زدن ، گر دست فتاده ا? بگیر? مرد?
بعد برگه رو تحو?ل بدم برم !!! ما همچ?ن آدم? هست?م …
.
.
یکی از فانتزیام اینه که پلیس تو ایست بازرسی ماشینم رو نگهداره بگه اسم ؟
بگم عباس
بگه نام پدر ؟
بگم عباس علی
بگه فامیلت چیه ؟
بگم عباسی
بگه از کجا میای ؟
بگم عباس آباد
بگه کجا میری ؟
بگم بندر عباس
پلیسه شاکی شه بگه احمق منو سرکار گذاشتی ؟؟؟
بگم نه به حضرت عباس …
.
.
یکی از فانتزیام اینه که وقتی پورشه پانامرا دیدم با عجله سوار شم بگم چرا دیر اومدی ؟ بعدش که راننده رو دیدم بگم : اَ اَ اَ ببخشید فک کردم بابامه ؛ بعد پیاده شم …
.
.
?ک? از فانتز?ام ا?نه که دوتا مخاطب نیمه خاص داشته باشم بعد با یکیشون دعوام بشه و وقتی اون ?ک? میاد جلو که جدامون کنه ?ه چک هم به اون بزنم بگم : تو هم دست کم? از اون ندار? ؛ بعد جفتشون دستامو بگ?رن بگن : آقا تورو خدا باهامون باش ، عز?ز دلمون باش ؛ بعد منم با کلی منت قبول کنم …
.
.
فانتزی دوران مدرسه من این بود : اون مغازه بزرگ لوازم تحریر سرکوچه مدرسه مال من باشه !
.
.
یکی از فانتزیام اینه یه دختری به نام دریا بیاد میونه ی منو با اولین عشقم که اسمش دنیائه به هم بزنه بعدشم اولین عشقم منو ترک کنه بره ، منم یه گیتار بردارم برم ترمینال شرق سوار اتوبوسای شمال شم بیام شمال از سر ترمینال یه تاکسی بگیرم بیام لب دریا بعشدم گیتارو از کیسش دربیارم بشینم رو شنا ، راستی آتیشم روشن کنم … بعد همزمان هم گیتار بزنم هم این شعرو بخونم : دریـــــــــــــــــــا اولین عشق مرا بردی ، دینــــــــــــــــا دم به دم مرا تو آزردی …


[ پنج شنبه 92/4/20 ] [ 12:6 عصر ] [ دختر و پسرای ایرونی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آخرین مطالب
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 81
بازدید دیروز: 121
کل بازدیدها: 2188783