جون خودت یکبار گردنتو تکون بده . . دستت رو بزار رو سرت .. چیزی حس نمیکنی؟ تعجب نکن ، بعضی از بزها شاخ ندارند...! . . با گوشیت چکار کردی هر چی زنگ میزنم میگه : مشترک مورد نظر لوسه به تو نمیده بوسه. . .. . مشترک گرامی ، حرکت زشت شما را در .... دیدم... هیچکس تنها نیست ( همراه اول ) . . سلامی به گرمی آش رشته که روش با پیاز داغ نوشته : دوست دارم فرشته . . آنقدر دوست دارم که می خوام بخورمت ، حیف که مامانم گفته هله هوله نخورم! . . اسمت رو روی غنچه نوشتم شکفت ، رو درخت نوشتم میوه داد ، تو صحرا نوشتم لاله زار شد! آخه این اسمه یا کود حیوانی؟ . . در وفا هیچکس استاد نیست ولی در بی وفایی همه استادند. چطوری استاد؟ . . هشدار به دخترهای دم بخت ، دخترهای چینی با مهریه ی کم در راهند... بجنبید. . . آمازون با تمام درختاش .... آسمون با تموم ستاره هاش.... دنیا با تموم آدم ها رو با هم جمع کنی خیلی میشه... . . لیلی شدم مجنون شدی ، شیرین شدم فرهاد شدی ، حوا شدم بعید میدونم آدم بشی . [ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 3:31 عصر ] [ دختر و پسرای ایرونی ]
[ نظر ]
داستان خواهر زنمن خیلی خوشحال بودم… من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم… والدینم خیلی کمکم کردند… دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود… فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود… اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم… یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی… من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم… اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم… وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم… یهو با چهرهء نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم! پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی… ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم… ما هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم… به خانوادهء ما خوش اومدی! این داستان یه نتیجه اخلاقی خیلی خوبی برای من داشت و اون این بود که :
[ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 2:47 عصر ] [ دختر و پسرای ایرونی ]
[ نظر ]
[ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 12:3 عصر ] [ دختر و پسرای ایرونی ]
[ نظر ]
از این بوگیرهای توالت که اسانس کاپوچینو و یا قهوه داره اصلا نخرید [ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 12:0 عصر ] [ دختر و پسرای ایرونی ]
[ نظر ]
و بالاخره مریم حیدرزاده پس از سالها سکوت ،لب به گفتن درد دل گشود.........تا به او که نرسید بگوید منو ببخش دکلمه منو ببخش مریم حیدرزاده هم اکنون اماده دانلود است....لذت ببرید...... [ چهارشنبه 91/6/1 ] [ 12:28 صبح ] [ دختر و پسرای ایرونی ]
[ نظر ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |